کد مطلب:313798 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:240

دستم به دامانت یا ام البنین
در اوایل سال 1415 ق در ماه ذی حجه شخصی به نام عبدالحسین همراه خانواده و فرزندانش از یك سفر تفریحی كه خارج از بغداد گذارنده بودند برمی گشته و در حال حركت به سوی منزلشان بودند، كه ناگهان در میان راه ماشین از كار افتاد. هر چه عبدالحسین تلاش می كند نمی تواند علت از كار افتادن ماشین را پیدا كند مع الأسف خیابان نیز از عبور و مرور خالی شده و امكان كمك گرفتن از دیگران وجود نداشته است. متحیر و سرگردان ایستاده و همسرش نیز به علت تاریكی جاده و عدم رفت و آمد ماشین، دچار ترس و وحشت می شود. در این اثنا همسرش از خداوند تعالی درخواست كرد كه به پاس حرمت ام البنین علیهاالسلام كه كرامات او از زبان گویندگان جاری است به آنها عنایت نموده، برای به راه افتادن ماشین كمكی به آنها برساند. ناگهان مردی از راه می رسد. عبدالحسین با این تصور كه شاید از وضعیت ماشین و تعمیر آن اطلاعی داشته باشد. به سراغ آن مرد می رود او می گوید هیچ مانعی ندارد و مشغول بررسی و تفحص می شود. ولی نتیجه ای نگرفت و گفت كه باید بروی وسیله ای بیاوری و آن را بكسل كنی. و به راهش ادامه داد همسر عبدالحسین، با صدای محزون و امید خاشع فریاد می زند دستم به دامنت یا ام البنین ما را از این گرفتاری نجات بده؟

عبدالحسین مجددا برای به كار انداختن ماشین مشغول فعالیت می شود و این بار ماشین به بركت توسل به حضرت ام البنین علیهاالسلام روشن می شود آری ماشین به سرعت باد شروع به حركت كرد تا به منزل رسیدند و همسرش در راه پیوسته این كلام را تكرار می كرد كه: «یا ام البنین دخیلك» یعنی دست به دامانت یا ام البنین. [1] .


[1] كتاب ام البنين عليهاالسلام، ص 48، تأليف سيد سلمان هادي الطعمه، استفاده از حجةالاسلام جناب آقاي حاج شيخ علي اكبر قحطاني.